از مهمترین وقایع آن ورود امام حسن عسگری (ع) به استراباد (گرگان) میباشد.

که بنا به گفته محدثین آن حضرت ان زمان 23 سال سن داشتند.

(روز جمعه ؟ سوم ربیع الثانی سال 255 هجری)

ظاهرا اولین محدثی که داستان واقعی ورود امام را به گرگان نقل کرده , قطب الدین راوندی از محدثین قرن 6 بود که در کتاب ( الخرائج و الجرائج)

آورده است . بعدها محدثین دیگر از جمله علامه مجلسی در بحار الانوار , فخر الدین اردبیلی در "کشف الغمه فی معرفه الائمه " ,شیخ عباس قمی در منتهی الامال , محمد شریف رازی در کرامات الصالحین و . . .

به تبعیت از قطب الدین راوندی در ذیل زندگانی و معجزات و کرامات امام حسن عسگری(ع) این داستان را نقل کرده اند .  داستان به این قرار است:

" قطب الدین راوندی از جعفربن شریف جرجانی روایت می کند:

که گفت آن سالی که  به حضور امام حسن عسگری (ع) در شهر سامرا مشرف شدم , مقداری از اموال شیعیان گرگان به من تحویل داده شده بود که این مال را به امام تقدیم کنم.

از امام پرسیدم که  این مال را به که تقدیم کنم ؟ فرمودند : به غلام من بسپار .

جعفر بن شریف می گوید : من امر آن حضرت را اطاعت کردم و سپس هنگام خروج به ایشان گفتم : شیعیان و محبان در گرگان به شما سلام دارند . فرمودند : مگر بعد از اتمام مراسم  حج به  آنجا نمیروی؟

گفتم : بله .امام فرمودند : تو 107 روز دیگر روز جمعه سوم ربیع الثانی  در اول ظهر وارد گرگان می شوی . پس مردم را آگاه کن که من در آخر همان روز وارد انجا میشوم . از راه راست برو . انشاالله  خدا تو را به سلامت دارد . هنگامی که تو به خانواده ات باز گشتی , فرزند شریف تو به دنیا خواهد امد که  وقتی بزرگ شد از دوستداران ما خواهد بود . جعفر میگوید : یا بن رسول الله ! به راستی ابراهیم اسماعیل جرجانی از شیعیان شما ست و بسیار به دوستان و پیروانِ شما  احسان میکند و هر سال صدهزار درهم از مال خود برای خدا خارج میکند .او  آرزوی داشتن فرزند را دارد . امام (ع) فرمود: خداوند متعال از او به خاطر ِ احسانش سپاسگذاری می کند . به او بگویید که امام حسن عسگری گفته است که نام او را "احمد " بگذارند . جعفر میگوید : از نزد امام مرخص شدم . و اعمال حج را انجام دادم . سپس به گرگان بازگشتم و همانطور که امام گفته بود , من در اول ظهر روز سوم ربیع الثانی به گرگان رسیدم و دوستان و شیعیان گرگان نزد من آمدند و به نزد من تهنیت گفتند و  وعده ای امام را به آنها گفتم که آخر امروز میآید . و هر سوال و حاجتی دارید آماده کنید که وقتی ایشان حضور یافتند , جواب سوالات خود را دریافت کنید .پس از خواندن نماز ظهر و عصر , مردم در منزل شریف جمع شدند . به خدا قسم ناگاه ملاحظه کردند که امام بدون این که کسی متوجه شود وارد خانه شد و در حالی که ما جمع بودیم سلام کرد و ما هم بر او سلام کردیم . و به دست و پای او افتادیم . بعد امام حسن عسگری (ع) فرمودند : من به جعفر شریف وعده داده بودم که در آخر امروز یعنی سوم ربیع الثانی نزد شما خواهم آمد . لذا نماز ظهر و عصر را  در سامرا خواندم و بعد به اینجاآمدم تا عهد و پیمان خود را با شما تمام کنم . اکنون به اینجا آمده ام تا مسائل و حاجاتتان را جمع کنید تا انها را برآورده سازم . پس اولین فرد , نضربن جابر بود که گفت چشمان خود را از دست داده و از امام خواست تا دعا کند تا بینایی خود را باز یابد . امام گفت او را بیاورید . و دستی بر چشمان او کشید و ناگاه بینا گردید . سپس مردمِ گرگان دسته دسته نزد او آمدند . حوائج و سوالات خود را از امام گرفتند و بعد از آن امام (ع) در همان روز طی الارض کرده و به به سامرا بازگشتند . "

این بود ماجرای ورود امام حسن عسگری (ع) به گرگان .

مکان دقیق ورود آن حضرت در محله سبزه مشهد جنب مصلی اسبق گرگان می باشد . این مکان همان خانه ی جعفربن شریف جرجانی بود . که به مسجد باشکوهی تبدیل شده است . که جهت تشریف فرمایی امام(ع) آن مسجد را مسجد قدمگاه امام حسن عسگری(ع) گذاشتند .

هر سال این مکان روز سوم ربیع الثانی جشن ورودِ امام حسن عسگری(ع) به گرگان برگذار میشود و مردم از همه جا در این روز به آنجا میروند و معمولا تمام عصر این روز را مانند منتظران امام حسن عسگری(ع) در زمان ورودش به گرگان در آنجا می نشینند و به دعا و نیایش میپردازند تا این واقعه تا قیامت در ذهن و خاطر مردم باقی بماند .

مسجد و قدمگاه امام حسن عسگری (ع) از مکان های تاریخی و متبرّک شهر گرگان می باشد . که 150 سال پیش در آن نماز جماعت برگذار میشد . این مطلب را محمد صالح استرابادی در کتاب شرح حال علما و ادبای استراباد ذکر کرده است  .

علاوه بر این در ضلع غربی مسجد , چند تن از نوادگانِ امام موسی کاظم (ع) با نام های جمیله , نجمه , فاطمه , حمیده و ... در آن مدفون هستند


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, | 7:56 | نویسنده : سرباز گمنام |