امام دهمين شد كشته از زهر جفا امشب                 

به جنّت فاطمه  از بهر او دارد عزا امشب               

 خليفه شادمان و عسكري در ناله و افغان               

 امــام افتاده در بستـر زجور اشقيا امشب          

چو صيد تير خورده بر جگر از درد مي نالد               

 ز آه آتشينـش شد به پــا شور نوا  امشب                  

  ز آه و نالة طفلان محزونـش يقين دارم               

 كه مي ريزد زديده اشك ختم الانبيا ء امشب          

   زبس رنج و مصيبت  ديد در دوران از دشمن           

   زعمرش سير شد آن خسرو ملك بقا امشب



تاريخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:23 | نویسنده : بحرینی |

 امام هادی (علیه‌السلام) می فرماید:

اعتبار مردم در دنیا به مال است و در آخرت به عمل .(بحارالأنوار، ج 78، ص 368، ح3)

فروتنی در آن است كه با مردم چنان كنی كه دوست داری با تو چنان باشند.(المحجة البیضاء، ج 5، ص 225)

نارضایتی پدر و مادر، كم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می‌كشاند. (مسند الامام الهادی، ص 303)

هر كس بر طریق خداپرستی محكم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبك آید، گر چه تكه تكه شود.

(تحف العقول، ص511)

اگر همه مردم مسیری را انتخاب كنند و در آن گام نهند، من به راه كسی كه تنها خدا را خالصانه می‌پرستد خواهم رفت .  (بحار الانوار، ج 78، ص 245)

به راستى که حرام، افزایش نمى‏یابد و اگر افزایش یابد، برکتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه‏اى به سوى آتش خواهد بود. (کافى، ج 5، ص 125، ح 7)

 علم و دانش بهترین یادبود برای انتقال به دیگران است. (مستدرك الوسائل، ج 11، ص 184، ح 4)

 ادب زیباترین نیكی‌ها است . (مستدرك الوسائل، ج 11، ص 184، ح 4)

 فكر و اندیشه آئینه صاف و تزیین كننده اعمال و برنامه‌ها است. (مستدرك الوسائل، ج 11، ص 184، ح 4)

 حسد موجب نابودی ارزش و ثواب حسنات می گردد. (بحارالأنوار، ج 69، ص 199، ح 27)

 تكبّر و خودخواهی جذب كننده دشمنی و عداوت افراد می‌باشد. (بحارالانوار، ج69، ص 200)

 عُجب و خودبینی مانع تحصیل علم خواهد بود و در نتیجه شخص را در پَستی و نادانی نگه می‌دارد. (بحارالانوار، ج69، ص 200)

بخیل بودن بدترین اخلاق است.  (بحارالانوار، ج69، ص 200)

طَمَع داشتن خصلتی ناپسند و زشت می‌باشد. (بحارالانوار، ج69، ص 200)

حسد، کارهای خوب را از بین می‌برد و دروغ، دشمنی می‌آورد. (بحارالانوار، ج69، ص 200)

مسخره کردن (و بذله‌گویی) دیگران، تفریح سفیهان و کار جاهلان است. (بحارالانوار، ج75، ص 369)

حکمت و دانش در دلهای فاسد اثر ندارد. (بحارالانوار، ج78، ص 370)

انسان حریص، آسایش ندارد .(مستدرک الوسائل، ج12، ص 62)

نعمتها را به خوبی در اختیار دیگران قرار دهید و با شکرگزاری از آنها، نعمتها را افزایش دهید.

(مستدرک الوسائل، ج12، ص 369)



تاريخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:22 | نویسنده : بحرینی |

 شیعیـان سـامرا غـرق عـزا شـد      

کشته از زهر،کین، ابن الرضا شد
هادی دین، شدفدا با رنج ومحنت 

امام هادی ( ع )  می فرماید :

 

شخص شکرگزار، به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکرشده است. زیرا نعمت، کالای دنیاست وشکرگزاری، نعمت دنیا وآخرت است /.

شهادت دهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام هادی ( ع ) تسلیت باد.

به اطلاع نماز گزاران محترم می رساند به همین مناسبت مراسم عزاداری امشب بعد از نماز مغرب وعشاء برگزار می گردد /.

سخنران : حجه الاسلام والمسلمين صفا

مداح : آقای حاج احمد بحريني پور



تاريخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:15 | نویسنده : بحرینی |

 سلام ای ماه مهجور زمستانهای ابرآلود!

چرا دیگر نمی‌تابد سرودت از محاق رود

مگر روح اساطیر کهن باران بباراند

به روی سرزمین های اسیر حلقه‌های دود

به روی بام ها آیینه‌ها گرم تماشایند

افق های تباهی را برآ ای طلعت موعود

نفیر کوزه‌های تشنه ی اعصار می‌گوید

که عشق - این ماه سرگردان- زمانی این حوالی بود

تو را با خوشه ی پروین همیشه جستجو کردم

از آن روزی که از پردیس جاویدان شدم مطرود

دلم را این پرستوی غریب آشیان بر دوش

بهار خاطراتت خوانده تا آفاق نامحدود

الا ای ماه مهجور زمستان های ابرآلود!

تو را تا کهکشان زخم موزونی دگر بدرود



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:27 | نویسنده : بحرینی |

 ازفکرگناه پاک بودن عشق است

ازهجرتوسینه چاک بودن عشق است

آن لحظه که راه می روی آقاجان

زیرقدم تو خاک بودن عشق است



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:26 | نویسنده : بحرینی |

 ایجاز شاعرانه ی چشم تو تا کنون

ما را کشانده است به اعجازی از جنون

هر روز در هوای تو پرواز می کنیم

هر روز می شویم چو خورشید ، سرنگون

تا آستین به قصد تو بالا زدیم شد

شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون

باید امید هر چه فرج را به گور برد

بیهوده می بری دل ما را ستون ستون...

این شعر هم ردیف غزل های چشم توست

زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:25 | نویسنده : بحرینی |

 دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم

«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب

موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد

مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین

یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟

و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد

ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشکها قطره قطره دریا شد

با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:25 | نویسنده : بحرینی |

 يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد

بنشسته سر راهش ، شايد  ز سفر آيد

تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هجرش

كوكب شِمُرم هر شب ، شايد كه سحر آيد

هر دم كه رخش بينم خواهم دگرش ديدن

بازش نگرم شايد يك بار دگر آيد

 از ديده نهان اما اندر دل من جايش

 او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد

با كس نتوانم گفت من راز درون خویش

كز درد غم هجرش دل را چه به سر آيد

مي سوزم و مي سازم از درد فراق اما

تير غم او بر دل افزون ز شمَر آيد

"حيران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم

یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:24 | نویسنده : بحرینی |

 من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم

شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم

شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست

باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم

هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد

این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم

شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را

می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم

یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود

گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:23 | نویسنده : بحرینی |

 مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم

حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا

من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

آقا برای تو نه ! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی

وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین

شاید غلام خانه زهرا کنی مرا



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:20 | نویسنده : بحرینی |

 گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن

گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم

گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم

گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن

گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن

گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن

گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه

گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان

گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن

گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم

گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن

گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان

گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن

گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم

گفتا که روز وصل را در انتظارم



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:20 | نویسنده : بحرینی |

  از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي

 

خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب

از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي

مثل عطر تازه تک جنگل باران زده

در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي

کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان

آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي

خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند

از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:19 | نویسنده : بحرینی |

 اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري



تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:10 | نویسنده : بحرینی |

 چرا مادرامون رو دوست داریم؟؟؟؟؟؟؟

چون ما را با درد به دنيا می‌آورد و بلافاصله با لبخند می‌پذیرد

چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما بريزند ، پشت دستشان می‌ریزند

چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند

چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان می‌گوییم سیب می خوام، با صدای بلند می‌گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کند

و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند، با پدر دعوا می‌کنند

چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد

چون وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته،بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت ميكشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم

چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند

چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند

چون شبهای امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم می‌خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند

به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه می‌کند و نذر می کند و پوتین‌هایمان را در هر مرخصی واکس می‌زند

چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعا باور می‌کنیم شاخ قول شکانده‌ایم

چون موقع مطالعه عینک می‌زند و پنج دقيقۀ بعد در حاليكه عينكش به چشمش است ميپرسد:اين عينك منو نديدين؟

چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا بدمان می‌آید و عاشق كدام غذاييم ،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم

چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه واي بچم خسته شد بسكه مريض داري كرد

و چون هروقت باهاش بد حرف ميزنيم و دلش رو براي هزارمين بار ميشكنيم، چند روز بعد همه رو از دلش ميريزه بيرون و خودش رو گول ميزنه كه :‌بخشش از بزرگانه

چون مادرند!

که مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمیگیر



تاريخ : چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:51 | نویسنده : بحرینی |

 اسير مانده ايم در بهانه هاي پاپتي

و ميله هاي آهنين و عشق هاي ساعتي

حوالي نگاهمان دوباره صف کشيده است

صداي تيک  تاک غم , شماره هاي صنعتي !

امان از اشتباه هاي نا تماممان , همان

تفاخر هميشگي به هيچ هاي قيمتي !

ميان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق

نمانده در تسلط همان هبوط لعنتي ؟!

کسي نيامد از تبار انتظارمان ببين

که مانده ايم سخت در هجوم بي لياقتي !



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:42 | نویسنده : بحرینی |

 از انتظار خسته ام و يا دلم گرفته است؟

تو مدتي است رفته اي , بيا دلم گرفته است

نگاه سرد پنجره به کوچه خيره مانده بود

گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است

گذشتم از هزاره ها در امتداد دوري ات

به ذهن من نمي رسد کجا دلم گرفته است

به چشم خود نديده ام شکوه چهره ي تو را

شبي بيا به خواب من , بيا دلم گرفته است......



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:39 | نویسنده : بحرینی |

 

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم

حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا

من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

آقا برای تو نه ! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی

وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین

شاید غلام خانه زهرا کنی مرا



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:36 | نویسنده : بحرینی |

 

دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنم           شکنجه می شم از خودم ، نمی تونم شکوه کنم

  انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده      باز داره باورم می شه ، خنده به من نیوموده

  دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم          تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم

  حتی صدای نفسم ، می گه که توی قفسم       من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم  

دلم گرفته آسمون، یه کم منو حوصله کن      نگو که از این روزگار،یه خورده کمتر گله کن  

  منو به بازی می گیرن عقربه های ساعتم     برگه تقویم می کنه لحظه به لحظه لعنتم

  آهای زمین نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته 



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:29 | نویسنده : بحرینی |

 

آقا فداتــــــ شمــــ الهیــــ،الانـــــ پرونده منه رو سیاه رو میخونیــــ ؟ ؟ ؟

آقا دلم خیلی گرفته برا شما،برا شهدا . .خودتــ که بهتر میدونیـــ الهی دورتــ بگردمــ

نمیگمــ دستمو بگیر آخه اگهـــ تو دستمو نمیگرفتیــــ کهــ اینجا نبودم

دستمو ول نکن،میشه یه شب دستت رو بزاری رو سینم بگی بلند شو برا نماز شبــ

آقا بخدا خیلی دلتنگتمــــ یه گوشهــ چشمی بنداز بهــ من گنهکار آقــا

قربونت برم اشکمو میبینـــ از شرمندگیه . . . خودتـــ که بهتر میدونیــــ

رو سایهمـــ آقا رو سیاهـــ . . .

آقــا جون روسیاهم ... رو سیاهـــ

آقــا جون روسیاهم ... رو سیاهـــ

آقــا جون روسیاهم ... رو سیاهـــ

گوشـــا رو تیز کنید . . . آقا اینجاستــــ بخدا . . .

تو از امام حسینـــ هم مظلومـــ تری بخدا . . .



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:24 | نویسنده : بحرینی |

 

 

یاباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش

نجف رفتی کربلا رفتی کاظمین رفتی یاد ما هم باش

مدینه رفتی به پابوس مادرت زهرا یاد ما هم باش

به دیدارقبر بی شمع مجتبی رفتی یاد ما هم باش

زیارت نامه که میخوانی در کنار آن تربت خاموش

به دنبال قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش

بغل کردی قبر مادر را جای ما هم او ار زیارت کن

همان لحظه که به احوالش از نوا رفتی یاد ما هم باش

شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن چون زدی بوسه

کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش

 



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:20 | نویسنده : بحرینی |

 

سر می نهم به پای تو یا صاحب الزمان                   جان میکنم فدای تو یا صاحب الزمان

                                 تقدیم میکنم سروجان را به سوی تو

                                  گر بشنوم صدای تو یا صاحب الزمان

صد مرحبا برآنکه گرفته ست توشه ای                     از روی دلربای تو یا صاحب الزمان

                                   آری صفای مجمع سوته دلان همه

                                 می باشد از صفای تو یا صاحب الزمان

ولله بر تمام صلاتین  روزگار                                  دارد شرف گدای تو یا صاحب الزمان

                                     بیگانه ست با همه بیگانگان تو

                                  شد هرکه آشنای تو یا صاحب الزمان

مشمول لطف حق نشود آن کس که نیست            مشمول او دعای تو یا صاحب الزمان

                                     از ارتکاب هرعملی قصد عاشقان

                                      اول بود رضای تو یا صاحب الزمان



تاريخ : پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, | 21:5 | نویسنده : بحرینی |

 

خزان غم به باغ یاس آمد            وفـات مـادر عبـاس آمد

نفس‌هـا آه آتشبـار گشته             که داغ فاطمه تکرار گشته

ز گلزار جنان یا ایهاالناس             به استقبال مادر آید عبّاس

 بنی هاشم به نوحه دم بگیرید               بـرای فاطمـه مـاتم بـگیرید

13 جمادی الثانی، وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها ) مادر گرامی   حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام)، همسرحضرت علی (عليه السلام)، بر تمامي محبين اهل بيت(علیه السلام ) تسليت باد.

 



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:50 | نویسنده : بحرینی |

 دوبـاره بـوی بقیــــع و مـدینــه می آيــــد                          دوباره زمزمه غم ز ســــــــینه می آیـد

دوبـاره مـرغ دلـم ســــــر به زیـر پر بـرده                           که سوز ناله به سودای چشم تر برده

نشـسته گوشــه اندوه و ناله ســـر داده                           ز ســـــــوز ناله ام البنین خبـــــر داده:

« منـم که سـایه نشین و جـود مـولایم                            کنیز خانه غم ، خـــــــاک پای زهرایم

منم که خانه به دوش غم علی هستم                             منم که همقدم محنت ولی هســتم

منم که شـاهد زخـم شکسـته ابـرویـم                            انیس گریه به یاس شکستـه پهلویم

منم که در همه جا در تب حسـن بودم                           منم که شاهد خون لب حسـن بودم

منم که جلوه حق را به عین می دیدم                           خـدای را به جمال حسیـن می دیدم

منم که بوده دلم صبـح و شـام با زینب                           منم میان همـه ، هم کـلام بـا زینـب

منم که سوگ گلستـان و باغبـان دارم                           به سینـه زخــم غــم کربلائیـان دارم

منم که ظـهر عطـش را نمی برم از یـاد                           چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد

«منم که مادر عشق و امید و احساسم

فــدای یک سـر موی حســین عباسـم»



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:49 | نویسنده : بحرینی |

 امام صادق عليه السلام فرمود:«رحم الله عمى العباس لقد اثر و ابلى بلاء حسنا... » (1) خدارحمت كند عموى ما عباس را،عجب نيكو امتحان داد،ايثار كرد و حداكثر آزمايش را انجام داد.براى عموى ما عباس مقامى در نزد خداوند است كه تمام شهيدان غبطه مقام او را مى‏برند.)اينقدر جوانمردى،اينقدر خلوص نيت،اينقدر فداكارى! ما تنها از ناحيه پيكر عمل نگاه مى‏كنيم،به روح عمل نگاه نمى‏كنيم تا ببينيم چقدر اهميت دارد.

شب عاشوراست.عباس در خدمت ابا عبد الله عليه السلام نشسته است.در همان وقت‏يكى از سران دشمن مى‏آيد،فرياد مى‏زند:عباس بن على و برادرانش را بگوييد بيايند. عباس مى‏شنود ولى مثل اينكه ابدا نشنيده است،اعتنا نمى‏كند.آنچنان در حضور حسين بن على مؤدب است كه آقا به او فرمود:جوابش را بده هر چند فاسق است.مى‏آيد مى‏بيند شمر بن ذى الجوشن است.شمر روى يك علاقه خويشاوندى دور كه از طرف مادر عباس دارد و هر دو از يك قبيله‏اند،وقتى كه از كوفه آمده است‏ به خيال خودش امان نامه‏اى براى ابا الفضل و برادران مادرى او آورده است.به خيال خودش خدمتى كرده است.تا حرف خودش را گفت،عباس عليه السلام پرخاش مردانه‏اى به او كرد،فرمود:خدا تو را و آن كسى كه اين امان نامه را به دست تو داده است لعنت كند.تو مرا چه شناخته‏اى؟ درباره من چه فكر كرده‏اى؟تو خيال كرده‏اى من آدمى هستم كه براى حفظ جان خودم، امامم،برادرم حسين بن على عليه السلام را اينجا بگذارم و بيايم دنبال تو؟آن دامنى كه ما در آن بزرگ شده‏ايم و آن پستانى كه از آن شير خورده‏ايم،اين طور ما را تربيت نكرده است.

جناب ام البنين،همسر على عليه السلام،چهار پسر از على دارد.مورخين نوشته‏اند على عليه السلام مخصوصا به برادرش عقيل توصيه مى‏كند كه زنى براى من انتخاب كن كه‏«ولدتها الفحولة‏» از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لى ولدا شجاعا»مى‏خواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد.(البته در متن تاريخ ندارد كه على عليه السلام گفته باشد هدف و منظور من چيست،اما آنها كه به روشن بينى على معترف و مؤمن‏اند مى‏گويند على آن آخر كار را پيش بينى مى‏كرد.) عقيل،ام البنين را انتخاب مى‏كند.به آقا عرض مى‏كند كه اين زن از نوع همان زنى است كه تو مى‏خواهى.چهار پسر كه ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از اين زن به دنيا مى‏آيند،هر چهار پسر در كربلا در ركاب ابا عبد الله حركت مى‏كنند و شهيد مى‏شوند.وقتى كه نوبت‏ بنى هاشم رسيد،ابا الفضل كه برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مى‏خواهد شما قبل از من به ميدان برويد،چون مى‏خواهم اجر شهادت برادر را ادراك كرده باشم.گفتند:هر چه تو امر كنى.هر سه نفر شهيد شدند،بعد ابا الفضل قيام كرد.اين زن بزرگوار(ام البنين)كه تا آن وقت زنده بود ولى در كربلا نبود،شهادت چهار پسر رشيد خود را درك كرد و در سوگ آنها نشست.در مدينه برايش خبر آمد كه چهار پسر تو در خدمت ‏حسين بن على عليه السلام شهيد شدند.براى اين پسرها ندبه و گريه مى‏كرد.گاهى سر راه عراق و گاهى در بقيع مى‏نشست و ندبه‏هاى جانسوزى مى‏كرد.زنها هم دور او جمع مى‏شدند.مروان حكم كه حاكم مدينه بود،با آنهمه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مى‏آمد و مى‏ايستاد و مى‏گريست.از جمله ندبه‏هايش اين است:

لا تدعونى ويك ام البنين

تذكرينى بليوث العرين

كانت‏بنون لى ادعى بهم

و اليوم اصبحت و لا من بنين

اى زنان!من از شما يك تقاضا دارم و آن اين است كه بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد(چون ام البنين يعنى مادر پسران،مادر شير پسران)،ديگر مرا به اين اسم نخوانيد.وقتى شما مرا به اين اسم مى‏خوانيد،به ياد فرزندان شجاعم مى‏افتم و دلم آتش مى‏گيرد.زمانى من ام البنين بودم ولى اكنون ام البنين و مادر پسران نيستم.

مرثيه‏اى دارد راجع به خصوص ابا الفضل العباس:

يا من راى العباس كر على جماهير النقد

و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد

انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد

ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد

لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد

مى‏گويد:اى چشمى كه در كربلا بودى و آن منظره‏اى كه عباس من،شير بچه من،حمله مى‏كرد مى‏ديدى و ديده‏اى!اى مردمى كه آنجا حاضر بوده‏ايد!براى من داستانى نقل كرده‏اند، نمى‏دانم اين داستان راست است‏يا نه.يك خبر خيلى جانگداز به من داده‏اند، نمى‏دانم راست است‏يا نه.به من گفته‏اند كه اولا دستهاى پسرت بريده شد،بعد در حالى كه فرزند تو دست در بدن نداشت‏يك مرد لعين ناكس آمد و عمودى آهنين بر فرق او زد. واى بر من كه مى‏گويند بر سر شير بچه‏ام عمود آهنين فرود آمد.بعد مى‏گويد:عباس جانم!فرزند عزيزم!من خودم مى‏دانم كه اگر دست در بدن داشتى هيچ كس جرات نزديك شدن به تو را نمى‏كرد.

لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

پى‏نوشت:

1) ابصار العين،ص‏26



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:47 | نویسنده : بحرینی |

 نام مبارك آن حضرت  فاطمه و كنيه شريفش ام البنين است و آن حضرت به همين كنيه معروفند. پدر آن حضرت حزام بن خالد و مادرشان ليلي دختر شهيد بن ابي عامر است.

اميرالمؤمنين عليه السلام آن حضرت را به همسري برگزيد و خداوند چهار پسر به ان حضرت عنايت فرمود: حضرت قمر بني هاشم عباس عليه السلام، عبدالله، جعفر و عثمان عليهم السلام كه 4 پسر در كربلا شهيد شدند.

بانواني كه از كربلا به مدينه مراجعت كردند در خانه ام البنين عزاداري مي كردند. آن حضرت اگر چه در كربلا نبود ولي از ناله و گريه قرار نداشت هنگامي كه زن ها او را ام البنين خطاب مي كردند و تسليت مي دادند مي فرمود: «ديگر مرا ام البنين نخوانيد..»

امام باقر عليه السلام مي فرمايد: آن حضرت به بقيع مي رفت و ان قدر جانسوز مرثيه مي خواند كه مروان با آن قساوت قلب گريه مي كرد» اين گريه و زاري حضرت ادامه داشت تا بدرود حيات گفت.

علامه مامقاني مي نويسد:  از علو مقام حضرت ام البنين عليها السلام همين بس كه وقتي بشير بن جذلم خبر شهادت فرزندانش را به او داد فرمود: «رگ هاي قلبم را بريدي! فرزندانم و هر آنچه زير آسمان است به فداي ابا عبدالله الحسين عليه السلام باد».



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:42 | نویسنده : بحرینی |

 السلام عليكِ يا زوجة ولى الله، السلام عليكِ يا زوجة امير المؤمنين، السلام عليكِ يا ام البنين، السلام عليكِ يا ام العباس ابن امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام، رضى الله تعالى عنك وجعل منزلكِ وماواكِ الجنه ورحمة الله وبركاته ...



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:38 | نویسنده : بحرینی |

 پرسش : باسلام ، لطفا بفرماييد وفات حضرت ام البنين (س) در چه تاريخي بوده است ؟

پاسخ : اگر منظورتان از ام البنين ، جناب فاطمه بنت حزام مادر حضرت عباس (ع) و همسر گرامي امير مومنان (ع) باشد ، تاريخ  وفاتش 13 جمادي الثانيه سال 64 قمري مي باشد .

البته غير از ايشان ، ام البنين هاي ديگري نيز داريم كه در منابع رجالي و تاريخي اسلامي  نامي از آنان به ميان آمده است 

اما در باره فضايل و مناقب  حضرت ام البنين ، همسر امام علي بن ابي طالب (ع) و مادر چهار فرزند شهید در کربلا در رکاب حضرت امام حسین (ع) ، سخن هاي بسياري گفته شده است .

علامه شهيد مطهري  در ضمن مقتل حضرت عباس (ع) در كربلا ، گفتار زيبايي در مورد مادر ارجمندش حضرت ام البنين (س) نيز دارد كه توجه شماعزيزان را به آن جلب مي كنم : 



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:35 | نویسنده : بحرینی |

 مقدمهسیزدهم جمادی الثانی، یادآور روزی غم انگیز است؛ روزی که در آن مادری فداکار و بانویی با عظمت از تبار دلاوران، به سوی معبود پر کشید. ام البنین، مادر پسرانِ علی علیه السلام ، بعد از عمری تلاش، شکیبایی و استقامتْ با اهدای چهار فرزند رشید به پیش گاه مولایش، حسین بن علی علیه السلام ، با دلی مالامال از محبت و عشق، راهی دیار دوست شد و در بقیع، آرام گاهِ خوبان، در جوار دیگر فرزند زهرا علیهاالسلام برای همیشه رحل اقامت افکند.

نام و مشخصات

نامش فاطمه و کنیه اش امُّ البنین (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش عباس علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفرْ در سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در مدینه منوّره و قبرستان بقیع است.



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:32 | نویسنده : بحرینی |

 ام البنین، (محدث، متوفى سال ۷۰ ه) (فاطمه کلابیه)، دختر حزام، از زنان مؤمن، شجاع و فداکار بود.روایت است که امیر المؤمنین علیه السلام پس از شهادت حضرت زهرا علیه السلام به برادرش عقیل که انساب عرب را خوب می ‏دانست و از احوال خانوادگى آنها آگاه بود فرمود : مى خواهم زنى برایم خواستگارى نمایى که از خاندان شجاعت باشد تا فرزند شجاعى برایم به دنیا آورد.عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را به ایشان معرفى نمود و گفت: در بین عرب خاندانى شجاعتر از خانواده وى سراغ ندارم.این مادر پسرانش عباس، جعفر، عبد الله و عثمان را چنان تربیت کرد که همه شیفته برادر بزرگوارشان حضرت امام حسین علیه السلام بودند و در رکاب آن حضرت شهید شدند.

ام البنین در واقعه کربلا حضور نداشت، هنگامى که بشیر به مدینه بازگشت و ام البنین را ملاقات کرد، خواست تا خبر شهادت فرزندانش را به وى دهد ام البنین گفت: رگ قلبم راپاره کردى بچه ‏هایم و آنچه زیر آسمان است فداى ابا عبد الله علیه السلام، از حسین برایم بگو .

ام البنین براى عزادارى هر روز همراه نوه ‏اش عبید الله (فرزند عباس علیه السلام) به بقیع م‏ی رفت و نوحه می ‏خواند و می ‏گریست و این اشعار را زمزمه می ‏کرد:

منم که سایه نشین و جود مولایم

کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم

منم که خانـــه به دوش غــم علی

منم که همقدم محنت ولی هستم

منم که شاهد زخم شکسته ابرویم

انیس گریه به یاس شکسته پهلویم

منم که در همه جا در تب حسن بودم

منم که شاهد خون لب حسن بودم

منم که جلوه حق را به عین می دیدم

خدای را به جمال حسین می دیددم

منم که بوده دلم صبح و شام با زینب

منم میان همه ؛ هم کلام با زینب

منم که سوگ گلستان و باغبان دارم

به سینه زخم غم کربلائیان دارم

منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد

چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد

منم که مادر عشق و امید و احساسم

فدای یک سر موی حسین عباسم



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:21 | نویسنده : بحرینی |